هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد هجران و عشق نافرجام می‌نالد. او از غم فراق، سوز دل و سرگشتگی در عشق سخن می‌گوید و از معشوقی می‌گوید که زلف‌هایش او را مجنون کرده است. شاعر خود را در کوی معشوق، زاری‌کنان و درمانده توصیف می‌کند و تحمل فراق را برای تن ناتوانش دشوار می‌داند. در نهایت، او عشق را همچون دایره‌ای می‌بیند که جهان را در بر گرفته است.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عاشقانه‌ای است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۵۴۶

دلم ز غصّه هجران همیشه خون باشد
ندانم عاقبت او ز عشق چون باشد

هوای زلف تو چندان دلم به سر دارد
که دایم از غم عشق تو سرنگون باشد

کسی که روی تو را دید و عشق با تو نباخت
توان نبشت به فتوی که از جنون باشد

ز هجر روی تو بیچاره مردم دیده
ز سوز سینه ی من در میان خون باشد

فتاده ام به سر کوی تو به زاری زار
روا مدار که عاشق چنین زبون باشد

فراق را چه تحمّل کند تن مسکین
اگرچه خود به مثل کوه بیستون باشد

کجا به دیده جان راه عشق تو پویم
اگرنه بوی دو زلف تو رهنمون باشد

به سر رویم چو پرگار گرد خانه ی شوق
جهان ز دایره ی عشق چون برون باشد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.