۱۴۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵۲

هر که را در دو جهان همچو تو یاری باشد
یا به دست دل او چون تو بهاری باشد

کی کند بس ز تماشای گلستان رخت
خاصه کز وصل تواش بوس و کناری باشد

بر سر چشمه ی چشمم بنشین تا گویم
جای سرو و چمنی هم به کناری باشد

گذری کن به سوی ما ز سر لطف دمی
زآنکه سروش به سر خاک گذاری باشد

گر گذاری بودم در دل تو نیست عجب
زآنکه از خس دل دریاش چه عاری باشد

باده ی عشق ترا مستی از آن بیشترست
که به یک جرعه مرا دفع خماری باشد

به شب زلف تو و روز رخت بتوان دید
گرچه در جمله جهان لیل و نهاری باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.