۱۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵۳

درد ما را ز وصال تو دوا کی باشد
کام جانم ز دهان تو روا کی باشد

به وفا وعده همی کرد که یارت باشم
در دل ماه رخان مهر و وفا کی باشد

گفته بودی غم کارت بخورم صبری کن
صبرم از روی نگارین تو تا کی باشد

آنکه جان را به غمت باخت و نشد شاد به وصل
به غم و اندُهت ای دوست سزا کی باشد

بیش از این جور و جفا بر من مسکین مپسند
که مرا طاقت این جور و جفا کی باشد

از جهانم شده یکتا به غمت خرسندم
که به یک دل صنما قبله ی دوتا کی باشد

چون تو سلطان جهانی نظری دار به ما
گرچه اندیشه سلطان و گدا کی باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.