۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵۶

یاری که در او وفا نباشد
با ماش بجز جفا نباشد

ما را بکشد به درد روزی
اندیشه اش از خدا نباشد

خونم ز ستم به راه ریزد
از دیده و خون بها نباشد

بر من ستم ای نگار مپسند
زیرا که چنین روا نباشد

با یار که حال ما بگوید
دانم که به جز صبا نباشد

بر روی نگار شوق ما را
فریاد که منتها نباشد

آن دلبر سست مهر بدعهد
با ماش بجز وفا نباشد

آن کیست که در هوس نمودن
در بند چنین هوا نباشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.