هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از دلبستگی و عشق خود به معشوق سخن میگوید. او بیان میکند که دلش اسیر زلفین معشوق است و عشق او چنان عمیق است که حتی اگر معشوق دل یا جانش را بگیرد، این امری جز خواست خداوند نیست. شاعر همچنین اشاره میکند که درد عشق معشوق چنان است که هیچ پندی در آن اثر ندارد و دلش در زلفین معشوق گم شده است. در پایان، شاعر از معشوق میخواهد که به سوی او بازگردد و میلش را به او نشان دهد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عاشقانه عمیق و استفاده از استعارههای ادبی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند تسلیم در برابر عشق و درد ناشی از آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۵۶۰
آن دل که به زلفین تو پابند نباشد
پیش دل من آنکه خردمند نباشد
گر دل ببری از من و گر جان بستانی
امری بجز از امر خداوند نباشد
هر دل که ز درد غم عشق تو خلل یافت
تحقیق که در وی اثر پند نباشد
گم شد دل مسکین من خسته عجب نیست
گر در سر زلفین تو در بند نباشد
ای سرو سهی هم گذری سوی جهان کن
میلت سوی ما تا کی و تا چند نباشد
او را نتوان گفت که از اهل دلانست
آنکس که دلش باشد و دلبند نباشد
پیش دل من آنکه خردمند نباشد
گر دل ببری از من و گر جان بستانی
امری بجز از امر خداوند نباشد
هر دل که ز درد غم عشق تو خلل یافت
تحقیق که در وی اثر پند نباشد
گم شد دل مسکین من خسته عجب نیست
گر در سر زلفین تو در بند نباشد
ای سرو سهی هم گذری سوی جهان کن
میلت سوی ما تا کی و تا چند نباشد
او را نتوان گفت که از اهل دلانست
آنکس که دلش باشد و دلبند نباشد
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.