۲۳۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷۰

به دردت داروی دردم نباشد
ز دردت جز رخی زردم نباشد

ز روی لطف خود دریاب ما را
که گر جویی دگر گردم نباشد

به میدان وفا و عشق بازی
کسی دیگر هماوردم نباشد

فراق روی تو ای نور دیده
به جان تو که در خوردم نباشد

مرا بگرفت دم در درد هجران
تحمّل بیش از این دردم نباشد

به غیر از وصل روح افزایت ای جان
تو دانی داروی دردم نباشد

بده کام دلم یک دم ز وصلت
که تا درد سرت هر دم نباشد

جگر گر هست ما را در غم عشق
بگو تا چون دم سردم نباشد

مسلمانان مرا جز سینه ی ریش
از آن ماه جهان گردم نباشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.