۱۷۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷۱

مرا با درد عشقت غم نباشد
که ما را چون تو دلبر کم نباشد

تو رفتی بر سرم یاری گزیدی
بتر زاین پیش ما ماتم نباشد

نهادی بر دلم داغی که هرگز
بجز وصل توأش مرهم نباشد

مرا دردیست از دل بر فراقت
که یک دم طاقت دردم نباشد

به درد عشق رویت ای ستمگر
به غیر از غم کسم همدم نباشد

هرآن کاو نیست مشتاقت یقین دان
که از نسل بنی آدم نباشد

مرا عشق تو چون کوهست بر دل
نگویی از جهانت غم نباشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.