هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و فراق یار می‌نالد و از روزگار سخت هجران و بی‌وفایی معشوق شکایت می‌کند. او از دلباختگی و دیوانگی خود در غم معشوق می‌گوید و از این که معشوق از او رویگردان شده است، اظهار ناراحتی می‌کند. شاعر به یاد روزهای خوش گذشته و آشنایی ازلی با معشوق می‌افتد و از این که اکنون از او دور افتاده است، دلشکسته است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی ممکن است برای گروه‌های سنی پایین‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۵۸۹

دلبرا مسکین دل من در غمت دیوانه شد
با غم هجران رویت روز و شب همخانه شد

در کنار ما نمی آید شبی سرو قدت
لاجرم در بحر غم جویای آن دردانه شد

آشنایی بود ما را در ازل با عشق تو
از چه رو با من چنان آن بی وفا بیگانه شد

بود ما را پیش از این در تن دلی محزون تنگ
واین زمان عمریست کان هم در پی جانانه شد

من به بوی وصل تو بر باد دادم جان و دل
تا ز زلف دلربایت تاره ای در شانه شد

ترک عشق روی او گفتم بگوی ای دل نگفت
تا به رسوایی کنون اندر جهان افسانه شد

در جهان مرغ دلم سرگشته بود از عشق او
چون بدیدم چین زلف دلبرش کاشانه شد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.