هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دل‌باختگی خود به معشوق می‌گوید و بیان می‌کند که چگونه این عشق او را دیوانه و از جهان بیگانه کرده است. او از درد عشق، از دست دادن خانمان و همدم شدن با غم معشوق می‌نالد. همچنین، از امیدها و ناامیدی‌هایش در راه عشق سخن می‌گوید و در نهایت، از سرسپردگی و عجز خود در برابر معشوق یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن برای مخاطبان کم‌سن‌وسال دشوار است. همچنین، برخی از مضامین مانند درد عشق و از دست دادن ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن مناسب نباشد.

شمارهٔ ۵۹۰

تا دل مسکین من دیوانه شد
در غم عشق رخت افسانه شد

تا شد او با درد عشقت آشنا
بی تکلّف از جهان بیگانه شد

خان و مان بر باد مهرت داده ام
تا غم روی توأم همخانه شد

بوسه ای می خواستم گفتی که نه
شکر کردم چون لبت پروانه شد

همچو مویی در غمت بگداختم
تا ز زلفت تاره ای در شانه شد

شمع رویت را شبی دیدم ز جان
دل برفت و پیش او پروانه شد

تا فرورفتم به بحر عشق تو
جان شیرین در سر دردانه شد

گفتم آخر یک نظر بر ما فکن
یار ما را یک زمان پروا نه شد

همچو حلقه بر درش سر می زنم
یک در از وصلش به رویم وا نه شد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.