۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۹۲

نسیم باد صبا از دیار ما آمد
عجب اگرنه ز پیش نگار ما آمد

عبیر و عنبر سارا وزید در بستان
که نکهتی ز سر زلف یار ما آمد

خبر به بلبل شیدا ده ای نسیم صبا
که وقت عشرت و باغ و بهار ما آمد

فغان و ناله ی شبگیر ما به روز فراق
نگشت ضایع و روزی به کار ما آمد

چو گل برفت ز دستم ببین که سرو روان
ز روی لطف دگر با کنار ما آمد

برون رویم به صحرا و خرّمی و نشاط
که از سفر بت چابک سوار ما آمد

به زلف گو که پریشان چرا شدی چو دلم
مگر موافقت روزگار ما آمد

زآتش دل غمدیده و بلا جویم
ز دیده خون جگر در کنار ما آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.