هوش مصنوعی: شاعر در این متن از آمدن یار و پایان غم‌هایش سخن می‌گوید. او از درد هجران و اشک‌هایش می‌نالد، اما با آمدن معشوق، شادی و امید به دلش بازمی‌گردد. شاعر از زیبایی‌های معشوق و تأثیر آن بر خود می‌گوید و ابراز می‌کند که حتی سختی‌ها و تلخی‌های عشق برایش شیرین شده‌اند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک عمیق‌تر آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند هجران، وصال، و توبه ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۵۹۴

مژده دادند دلم را که دلا یار آمد
غم مخور ای دل غمدیده که غمخوار آمد

زآب چشم تو که سرچشمه حیوان ارزد
میوه شاخ شب وصل تو در بار آمد

گفتم آخر دل بیچاره هجران دیده
ناله و آه سحرگاه تو در کار آمد

از گلستان وصال تو نگارا به چه روی
زان نصیب من دلداده همه خار آمد

دل به بوی شب وصل توبه کویت بگذشت
در سر زلف تو ناگاه گرفتار آمد

بی تکلّف به چمن سرو چمان از قد تست
از قد افتاد چو قدّ تو به رفتار آمد

طوطیان لال شدستند و مکرر شده قند
تا لب لعل تو در خنده و گرفتار آمد

سخن تلخ تو جانا چو شکر نوشیدم
گر صدم تلخی از آن لعل شکربار آمد

قسمم خاک کف پای تو کاندر غم هجر
دلم از جان جهان یک سره بیزار آمد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.