۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۹۶

دوشم ز در آن شمع دلفروز درآمد
و آن تیره شب هجر نگارم به سر آمد

عمریست بپروردمش از آب دو دیده
تا قامت آن سرو دلارا به بر آمد

من منتظر وعده آن عمر گرامی
تا همچو سهی سرو شبی در گذر آمد

گفتم که زدم ناله بسی در شب هجران
المنة لله که چنین کارگر آمد

امسال ز خون جگر ماست تو دانی
کاین گلبن مقصود جهان بارور آمد

لیکن چه توان کرد نصیب من از آن گل
یا خار جفا یا همه خون جگر آمد

من خسته به هجران قدمی بر سر ما نه
تا بانگ برآرند که عمرش به سر آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.