۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۹۸

ز باد صبح حدیثی مرا به گوش آمد
که خیز ای دل مسکین که گل به جوش آمد

زمین ز لاله و خیری و سوسن و شمشاد
به بانگ بلبل شوریده در خروش آمد

چو جام باده به بستان دمید و گل بشکفت
ز چارسوی چمن های و هوی نوش آمد

بگیر گوشه باغی و دامن چمنی
مرا ز هاتف غیبی چنین به گوش آمد

مده ز دست لب جوی و قامتی دلجوی
به گوش جان من از گفته سروش آمد

گلست عارض زیبای یار و لب چون می
زآن جهت ز دهان تو بوی نوش آمد

دلم ز هوش به در رفته بود از هجران
ز بوی عنبر زلف تو باز هوش آمد

شکست طبله عطّار در همه بازار
از آنکه لعل لبانت شکرفروش آمد

چو ناله ام بر دف در جهان شنید هزار
ز شوق روی گل بوستان خموش آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.