هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه بیانگر درد و رنج عاشقانی است که به وصال معشوق نمیرسند، با وجود فداکاریهای بسیار. شاعر از عشق بیپاسخ، هجران و امیدهای بربادرفته سخن میگوید و اشاره میکند که رسیدن به معشوق، حتی با گذشتن از جان، ممکن نیست.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آنها به بلوغ عاطفی و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم انتزاعی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۶۱۶
پیش او گر همه جانند به جانان نرسند
گر همه مایه ی دردند به درمان نرسند
همه سرها به غم عشق تو سرگردانند
شد یقینم که ز وصل تو به درمان نرسند
ای بسا جان گرامین که به عید رخ تو
سر همه کرده فدا لیک به قربان نرسند
دولت وصل و شب هجر تو مشکل کاریست
ترک جان کن که به مقصود دل آسان نرسند
عاشقان رخ زیبای تو ای جان و جهان
تا ز جان سیر نگردند به جانان نرسند
کعبه ی وصل امیدم چو بعید افتادست
طالبان تو همانا به بیابان نرسند
من غریبم به جهان غمت ای عمر عزیز
چون به فریاد دل تنگ غریبان نرسند
گر همه مایه ی دردند به درمان نرسند
همه سرها به غم عشق تو سرگردانند
شد یقینم که ز وصل تو به درمان نرسند
ای بسا جان گرامین که به عید رخ تو
سر همه کرده فدا لیک به قربان نرسند
دولت وصل و شب هجر تو مشکل کاریست
ترک جان کن که به مقصود دل آسان نرسند
عاشقان رخ زیبای تو ای جان و جهان
تا ز جان سیر نگردند به جانان نرسند
کعبه ی وصل امیدم چو بعید افتادست
طالبان تو همانا به بیابان نرسند
من غریبم به جهان غمت ای عمر عزیز
چون به فریاد دل تنگ غریبان نرسند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.