۱۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۱۷

مرا ز دوستی دوست دشمنان بیشند
اگرچه دوست نباشند دشمن خویشند

تو شاه عالمیانی و من گدای درت
شهان ز حال گدایان خود بیندیشند

مزن به تیغ جفا دلبرا مرا زین بیش
که عاشقان رخت خستگان دل ریشند

اگرچه شهد دهد نیش هم زند زنبور
تمام خاطره ها خسته از سر نیشند

دلا تو خویش جفاپیشه را به خویش مخوان
که دوستان وفادار بهتر از خویشند

به کنج عافیت آخر چه به ز درویشیست
که دوستان خدا خاک پای درویشند

مراست مذهب آن کز درت نپیچم روی
به جان دوست که اهل جهان در این کیشند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.