هوش مصنوعی: شاعر از عشق و دل‌بستگی به معشوقی زیبا و بی‌وفا می‌گوید که دل او را ربوده و با جفا و ستم، آتش هجران در دلش افکنده است. او از بی‌وفایی معشوق شکایت کرده و از درد فراق می‌نالد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و مفاهیم به‌کاررفته ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا سنگین باشد.

شمارهٔ ۶۱۹

دلبر چه کرد با من مسکین مستمند
دل را ببرد از من و در پای غم فکند

تا پای بند شد دل من در دو زلف دوست
سودا گرفته است و نگیرد به هیچ پند

با چشم همچو نرگس و با قدّ همچو سرو
با روی همچو ماهش و گیسوی چون کمند

با ابروی چو طاق معنبر کشیده خوش
با زلف دلفریبش و با لعل همچو قند

در ما فکند آتش رخ را به درد هجر
وآنگه برفت و شاخ صبوری ز تن بکند

رحمی نکرد بر من و بر حال زار من
آخر جفا و جور نگوید که تا به چند

زین بیشتر ستم به من خسته دل مکن
کز خوبرو نکند کس جفا پسند

ای دل طمع مدار به عهد و وفای کس
کاندر زمانه یار وفادار خود کمند

چون دیده بر جمال تو افتادم از جهان
بر آتش رخ تو فتادیم چون سپند
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.