۱۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲۰

لشکر عشق تو چون غوغا کند
آتشی در جان ما پیدا کند

دیده را بر هم نمی یارم زدن
تا خیالت در دو چشمم جا کند

در ره عشقت چو خاکم تا مگر
سرو بالایت نظر بر ما کند

کام جانم را بده کامروز دل
گوش کی با وعده ی فردا کند

سرو ناز بوستان بخرام کاو
تا نظر باری در آن بالا کند

تا به چند از غمزه های نیمه مست
عاشقان را در جهان رسوا کند

تا یکی جان جهان را بر رخش
چون دو زلف خویشتن شیدا کند

دل چو ننشیند ز جست و جوی عشق
او یقین سر در سر سودا کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.