۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲۷

دل ستد از دستم و در پا فکند
آتش عشقش به دل ما فکند

بانگ ز عشّاق برآمد تمام
زلف ز رخسار چو بالا فکند

زلف پریشان تو باز آن دلم
بردش و در بوته سودا فکند

پرده برانداخت ز روی آفتاب
تابش اندر دل خارا فکند

از نظرم دور نشد یک زمان
تا نظری بر من شیدا فکند

عشق تو بربود ز ما صبر و هوش
در دو جهان حسن تو غوغا فکند

دام سر زلف تو بس صید کرد
مرغ دل ما نه به تنها فکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.