هوش مصنوعی: شاعر از درد عشق و بی‌اعتنایی معشوق شکایت می‌کند. او بیان می‌کند که معشوق با وجود اینکه می‌تواند درد او را درمان کند، از روی لطف با او رفتار نمی‌کند و دلش برای شاعر نمی‌سوزد. شاعر از ستم‌های معشوق و بی‌مهری‌هایش می‌نالد و آرزو می‌کند که معشوق به سوی او بازگردد.
رده سنی: 15+ مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی موجود در شعر برای درک و ارتباط بهتر، به بلوغ عاطفی و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد که معمولاً از سنین نوجوانی به بعد در افراد شکل می‌گیرد.

شمارهٔ ۶۴۴

درد مرا طبیب مداوا نمی کند
با من ز روی لطف مدارا نمی کند

دردیست در دلم که علاجش به دست اوست
وآن سنگ دل دواش مهیا نمی کند

تیغ ستم زند به دل خستگان هجر
وز هیچ روی میل و محابا نمی کند

دل را ببرد از برم آن یار سست مهر
وآنگه به شست زلف خودش جا نمی کند

چون حلقه روز و شب به درش می زنیم سر
لیکن چه سود کاو در ما وا نمی کند

شوریده ام چو زلف به رخسار مهوشش
تسکین خاطر من شیدا نمی کند

سرویست نازپرور و در بوستان جان
آخر چرا گذر به سوی ما نمی کند
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.