هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دل‌بستگی به معشوق سخن می‌گوید و از جفاها و بی‌وفایی‌های او شکایت می‌کند. او از شب‌های هجران و رنج‌های عشق می‌نالد و آرزوی وصال و لطف معشوق را دارد. در نهایت، شاعر با پذیرش جفاهای معشوق، آن را بخشی از ذات عشق می‌داند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده‌ی ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، موضوعاتی مانند جفا و رنج عشق نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۶۴۹

دل را نسیم زلف معنبر دوا بود
تا دوست را عنان عنایت کجا بود

من زهر شربت شب هجران چشیده ام
شهد لبت به جام رقیبان چرا بود

من تشنه ام به آب زلال وصال تو
سیراب دیگری ز لبت کی روا بود

حسن و وفا از آنکه ندارند اتفّاق
هر جا که مهوشیست چنین بی وفا بود

بیگانه گشته ای ز من ای دوست بی سبب
جورت بگو چرا همه بر آشنا بود

لطفت مگر بگیردم این دست ناتوان
ورنه بگو که سعی جهان تا کجا بود

ای دل اگر جفا بری از دوست عیب نیست
کار بتان دلبر بدخو جفا بود
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۴۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.