۱۴۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۵۸

درد ما را دوا نخواهد بود
کامم از لب روا نخواهد بود

نازنینا خیال طلعت تو
از دو چشمم جدا نخواهد بود

حال ما پیش تو که عرضه دهد
محرمم جز صبا نخواهد بود

جور تا کی کشم بگو ز غمت
ظلم بر ما روا نخواهد بود

از چه رو دلبرا میانه ما
بجز از ماجرا نخواهد بود

جور از این بیشتر مکن که مرا
طاقت این جفا نخواهد بود

من ز روز نخست دانستم
یار ما را وفا نخواهد بود

با همه جور لطف جان بخشت
فارغ از حال ما نخواهد بود

فکر و تدبیر و رایهای صواب
مانع هر قضا نخواهد بود

شک ندارم که پادشاه جهان
نظرش بر خطا نخواهد بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.