هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از عشق و فراق یار خود می‌گوید و بیان می‌کند که بدون دیدار معشوق، آرامش ندارد. او از جمال و زیبایی معشوق سخن می‌گوید و درد فراق را توصیف می‌کند. شاعر همچنین اشاره می‌کند که راز عشقش آشکار شده و با وجود رنجش، همچنان وفادار است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات ادبی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۶۶۰

بی رخ تو نمی توانم بود
زآنکه وصل تو چون روانم بود

دیدن روی تو به جان جستم
تا مرا طاقت و توانم بود

دل ببردی و ترک ما گفتی
بر تو ای جان کی آن گمانم بود

آن قد همچو سرو و آن لب لعل
مونس جان ناتوانم بود

بر سر کوی هرکه بگذشتم
از غم عشق داستانم بود

به سر و جان تو که با غم عشق
خاطری فارغ از جهانم بود

فاش شد در جهان تو تا دانی
با تو سرّی که در نهانم بود

بر من خسته دل کناره گرفت
دست سروی که در میانم بود

تو ز من فارغ و من از غم تو
همه شب سر بر آستانم بود
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.