هوش مصنوعی: شاعر در این متن عاشقانه، از عشق و وصال معشوق خود سخن می‌گوید و از درد هجران و رنج دوری شکایت می‌کند. او زیبایی معشوق را ستایش می‌کند و آرزوی بازگشت به روزهای خوش گذشته را دارد. همچنین، از رقیبان و بداندیشان گله می‌کند و صبر و آرامش خود را در فراق از دست رفته می‌بیند. در نهایت، او وصال معشوق را تنها مقصود خود از زندگی می‌داند.
رده سنی: 15+ این متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات شعری کلاسیک فارسی، فهم آن را برای سنین پایین دشوار می‌کند. نوجوانان و بزرگسالان بهتر می‌توانند با احساسات و مضامین بیان شده در شعر ارتباط برقرار کنند.

شمارهٔ ۶۶۱

جهان را دولت و بختی جوان بود
چو با وصل تو ای آرام جان بود

خوشا روزی که بودم در کنارت
میان ناز و دشمن بر کران بود

مرا با قامت و رخسار خوبت
فراغی از گل و سرو روان بود

کنون در هجر چون نتوان صبوری
چو با وصل توأم حال آنچنان بود

ندانم کی علی رغم بداندیش
توانم از وصالت شادمان بود

رقیب از من ندانم تا چه جوید
چو با من بیش از اینش در میان بود

دل از دستم روان شد صبرم از دل
چنین بی صبر و دل تا کی توان بود

چو مقصودیست هرکس را ز دوران
مرا وصل تو مقصود از جهان بود
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.