۱۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۶۳

چون دیده ام به هجر رخت پر ز خون بود
ما را اگر دمی بنوازی تو چون بود

مسین دل ضعیف من ای نور دیدگان
با درد اشتیاق تو عضوی زبون بود

گفتم مگر شبی بنوازی مرا به لطف
نگذاردم که بخت بدم رهنمون بود

گشتم یقین و طالع خویش آزموده ام
بختم همیشه چون سر زلفت نگون بود

مویی شد از خیال رخت تن ز روز هجر
کاهی شود اگرچه کُه بیستون بود

بگذار کاین دلم ز فراقت حزین شود
چون از زبان من به تو صد آفرین بود

چون قامتت بگو سخنی راست، کج مگو
تا کی قدم ز بار فراقت چو نون بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.