هوش مصنوعی: این شعر از عشق نافرجام و درد فراق می‌گوید. شاعر از وفاداری خود و بی‌وفایی معشوق شکایت دارد و از رنج‌های عشق و جدایی می‌نالد. او با وجود تمام دردها، هنوز به بهبودی و وصال امید دارد.
رده سنی: 15+ مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه در شعر وجود دارد که درک آن‌ها برای مخاطبان جوان‌تر دشوار است. همچنین، پرداختن به موضوعاتی مانند درد فراق و بی‌وفایی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

شمارهٔ ۶۶۴

آنکس که مرا از دو جهان یار گزین بود
برگشت ز عهد من و شرطش نه چنین بود

دل بردی و بر آتش هجرم بنشاندی
امّید من و عهد تو ای دوست نه این بود

شادیم که جان در غم عشق تو بدادیم
زآن رو که غمت در دل من نقش نگین بود

گفتم که شبی دست به وصلم نگرفتی
گفتا چه کنم دشمن بدخو به کمین بود

فریاد که یک دوست ندیدم به جهان من
دشمن چه توان گفت که یک روی زمین بود

بگذشت و نظر بر من دلخسته نینداخت
هرچند که جانم ز غم عشق حزین بود

ما یک سر موی از سر مهرت نگذشتیم
برگشتی و با مات چه افتاد و چه کین بود

هر چند که بدحال و پریشانم و غمگین
امید چنانست که بهبود من این بود

ما جان و جهان در ره عشق تو نهادیم
دل بردی و گر جان ستدی بنده رهین بود
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.