هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غزل‌گونه، بیانگر احساسات شاعر نسبت به معشوق است. شاعر از نقاب معشوق، جفاهای او و درد عشق شکایت می‌کند، اما در عین حال زیبایی و جذابیت معشوق را ستایش می‌نماید. او از تلخی‌های عشق و نبود آرامش در فراق می‌گوید و در نهایت به این نتیجه می‌رسد که حتی در کنار آب روان هم اگر معشوق نباشد، همه چیز بی‌معناست.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارند.

شمارهٔ ۶۷۰

ز ابر بر رخ ماهم نقاب خوش نبود
ز دیده بر رخ جانم شراب خوش نبود

تو تا به چند جگر خوردنت بود عادت
مخور که از جگر ما کباب خوش نبود

مپوش روی چو خورشید خویشتن به نقاب
که با رخ چو خورت ماهتاب خوش نبود

رخت گلست و خوی عارض تو همچو گلاب
به روی چون گل تو جز گلاب خوش نبود

لب تو شکّر شیرین جفا مگو بر من
که تلخ گفتن ار آن لب جواب خوش نبود

طبیب درد منی نوش خواهم از لب تو
به صبر کرده ملوث جواب خوش نبود

در آتشم ز غم رویت ای پری پیکر
چنانچه در دهنم بی تو آب خوش نبود

به دیده گفتم خوابت حرام باد امشب
که با خیال رخ دوست خواب خوش نبود

جهان ز آب روان می شود چنین معمور
کنار آب چو باشد سراب خوش نبود
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.