هوش مصنوعی:
این متن شعری است که درد فراق و عشق نافرجام را بیان میکند. شاعر از ناتوانی در تحمل دوری معشوق و بیچارگی در برابر عشق سخن میگوید و تلاشهای بیثمرش برای مقابله با این احساس را توصیف میکند. در نهایت، او تسلیم این عشق میشود و از سوختن و باختن در این راه میگوید.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فراق و اندوه نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۶۷۱
زین بیش با فراق توأم ساختن نبود
تدبیر دل ز عشق تو پرداختن نبود
گفتم به صبر چاره وصلش کنم ولیک
با روز شوق جز سپر انداختن نبود
چون من قتیل عشق تو بودم به قصد ما
حاجت تو را به تیغ برافراختن نبود
بشکست قلب ما غم عشقت که با فراق
بازوی صبر و پنجه در انداختن نبود
چون سوز عشق تو جگرم سوخت همچو شمع
تدبیر جز نشستن و سر باختن نبود
سیلاب دیده ام ز فراقت همه جهان
بگرفت آنچنانچه ره تاختن نبود
اسب رخت بیامد و زد شه رخی چنان
کش هیچ چاره ای بجز از باختن نبود
تدبیر دل ز عشق تو پرداختن نبود
گفتم به صبر چاره وصلش کنم ولیک
با روز شوق جز سپر انداختن نبود
چون من قتیل عشق تو بودم به قصد ما
حاجت تو را به تیغ برافراختن نبود
بشکست قلب ما غم عشقت که با فراق
بازوی صبر و پنجه در انداختن نبود
چون سوز عشق تو جگرم سوخت همچو شمع
تدبیر جز نشستن و سر باختن نبود
سیلاب دیده ام ز فراقت همه جهان
بگرفت آنچنانچه ره تاختن نبود
اسب رخت بیامد و زد شه رخی چنان
کش هیچ چاره ای بجز از باختن نبود
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.