۱۹۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۷۳

تا دلم را کرده ای مأوای خود
من ندارم در غمت پروای خود

منّتی باشد به عید روی تو
گر کنی قربان مرا در پای خود

چشم ما بین تا به خود عاشق شوی
سرو جانم بر قد و بالای خود

چشم و روی و زلف و خال و رنگ و بوی
خوب داری هر یکی بر جای خود

عنبر و کافور و عود و مشک ناب
کرده ای هرچار را لالای خود

عالمی شیدا و حیران کرده ای
دلبرا بر روی شهرآرای خود

سرو چون قدّ تو را در باغ دید
شرمش آمد از قد زیبای خود

سرگذشتم دوش بی روی تو بود
زآب چشم شوخ خون پالای خود

گر بجویی در همه ملک جهان
کی توانی یافتن همتای خود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.