۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۸۲

شب نیست کز غمت جگرم خون نمی شود
وز راه دیده ام همه بیرون نمی شود

رنگم چو کهرباست ولی از سرشک چشم
آن نیست کز فراق تو گلگون نمی شود

هر شب مرا به وعده ی وصلش دهد امید
وآن نیز هم به طالع وارون نمی شود

دارم قدی به سان الف در فراق تو
باور مکن که چون صفت نون نمی شود

آن زلف کافرش که چو افعیست پیچ پیچ
مشکل در آن که رام به افسون نمی شود

گفتم میسّرم شود ای دوست روز وصل
تدبیر و چاره چیست کنون چون نمی شود

ای دل غم جهان تو از این بیشتر مخور
چون اقتضای دور دگرگون نمی شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.