۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹۲

نشستم تا مگر ماهی برآید
نگاری نازنین از در درآید

دلم چون برده ای از در درآیم
که جانت را وصالت درخور آید

مکن زین بیش بر ما جور و خواری
که دور حسن تو هم با سرآید

چو خوشه سرکشیدن نیست راهی
که دانه گر بیفتد واسر آید

برو در صبر کوش ای دل یقین دان
که سرو ناز ما از در درآید

کنم جان و جهان ایثار پایش
اگر مهمان ما آن دلبر آید

اگر جور و جفایش این چنین است
جهان از دلبر و از دل برآید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.