۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹۶

وقت آنست که گل باز به بستان آید
بلبل دلشده دیگر به گلستان آید

گر کند ناله هزار از سر مستی آخر
بوته از بلبل شوریده به دستان آید

لب و چشم تو چو مخمور و چو مستند چرا
جور از ایشان همه بر باده پرستان آید

نیک معذور ندارند مرا هشیاران
زآنکه فریاد و فغان از دل مستان آید

راستی سرو بیفتد ز قد و دانی کی
قامت خوب خرامش چو به بستان آید

در شب ظلمت هجران شده ام سرگردان
منتظر تا کیم این شمع شبستان آید

چون به یادم گذرد لعل لبانت گویی
طوطی طبع جهان زان شکرستان آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.