هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از جفا و نبود وفا از سوی معشوق شکایت میکند. شاعر از نبود درمان برای دلش مینالد و از عدم تحقق وعدههای معشوق گلایه دارد. او احساس میکند که هیچ خدمتی شایستهی درگاه معشوق نیست و از نبود صلح و صفا در رابطه شکایت میکند. شاعر همچنین به خطاهای معشوق اشاره میکند و از بیگانگی یار و عدم توجه پادشاه جهان به گدا (خودش) میگوید.
رده سنی:
15+
این متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی پیچیده است که درک آن برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند جفا، وفا، و شکایت از معشوق نیاز به درک بالاتری از روابط عاطفی دارد.
شمارهٔ ۶۹۹
بر دلم جز جفا نمی آید
وز تو بوی وفا نمی آید
از طبیب دلم مسلمانان
هیچ بوی دوا نمی آید
گفته بود او درآیم از در وصل
آن ستمگر چرا نمی آید
چه توان کرد چون ز دست مرا
هیچ غیر از دعا نمی آید
درخور بندگان درگاهت
هیچ خدمت ز ما نمی آید
جنگ را بسته ای میان و ز تو
بوی صلح و صفا نمی آید
او خطایی بچه ست و می دانم
که از او جز خطا نمی آید
یار بیگانه گشت تا دانی
زان بر آشنا نمی آید
پادشاه جهان تویی ز چه روی
نظرت بر گدا نمی آید
وز تو بوی وفا نمی آید
از طبیب دلم مسلمانان
هیچ بوی دوا نمی آید
گفته بود او درآیم از در وصل
آن ستمگر چرا نمی آید
چه توان کرد چون ز دست مرا
هیچ غیر از دعا نمی آید
درخور بندگان درگاهت
هیچ خدمت ز ما نمی آید
جنگ را بسته ای میان و ز تو
بوی صلح و صفا نمی آید
او خطایی بچه ست و می دانم
که از او جز خطا نمی آید
یار بیگانه گشت تا دانی
زان بر آشنا نمی آید
پادشاه جهان تویی ز چه روی
نظرت بر گدا نمی آید
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.