۱۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۱۳

بیا غم از بر آن یار غمگسار رسید
دعا بسی و ثناهای بی شمار رسید

به نامه کرد مشرف مرا نگار به لطف
جهان ز نامه و نامش به اعتبار رسید

از آن نوازش و الطاف بنده پرور او
چه خرّمی به دل تنگ سوگوار رسید

صبا ببر تو پیامی ز من به سوی نگار
که بس جفا به من خسته دل ز یار رسید

بیا و چاره ی درد دلم کن از سر لطف
که جان به لب ز غم رویت ای نگار رسید

گل وصال تو را خلق گل فشان کردند
مرا ز گلشن وصلت نصیب خار رسید

خبر به بلبل شوریده ده صبا زنهار
که وقت بانگ تو و ناله هزار رسید

جواب دادم و گفتم به گل بگو باری
که جان غمزده بر لب ز انتظار رسید

ز روزگار بگو تا که طرف بربندد
بسی ملال که ما را ز روزگار رسید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.