هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و هجران معشوق می‌نالد و بیان می‌کند که غم و اندوه ناشی از این جدایی به حدی است که جان او را به خطر انداخته است. او خود را ناتوان و بی‌دل می‌داند و معشوق را پادشاه زیبایی می‌خواند. شاعر امیدوار است که روزی به وصال معشوق برسد و از درد فراق رهایی یابد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۷۱۵

از دست هجر تو دل تنگم به جان رسید
بس تیر غم که بر دل و جان جهان رسید

من ناتوان و بی دل و تو پادشاه حسن
واجب بود به غور دل ناتوان رسید

بار دگر به دولت وصلت اگر رسم
گویم غم فراق ولی کی توان رسید

فریاد من برس که ز دست فراق تو
فریادم از زمین همه بر آسمان رسید

چندان ز هجر روی تو آبم ز چشم رفت
کز فرق ما گذشت و سر فرقدان رسید

تیغ جفای خلق و خدنگ فراق تو
از دل گذشت مطلق و بر استخوان رسید

دل بیش از این تحمّل هجران نمی کنم
جان جهان ز دست فراقت به جان رسید
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.