هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج عاشقی است که از فراق معشوق خود رنج می‌برد. او از بی‌پایانی شب‌های هجران و نرسیدن به وصال یار شکایت دارد و احساس می‌کند که دردش به حدی رسیده که جز ناله هیچ همدمی ندارد. شاعر از وفاداری خود سخن می‌گوید اما معشوق به عهد خود وفا نکرده است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد و رنج عشق و فراق ممکن است برای سنین پایین سنگین باشد.

شمارهٔ ۷۱۷

عاقبت درد من خسته به پایان نرسید
سر سرگشته ام از وصل به سامان نرسید

پایمال شب هجران شده چون مور ضعیف
شمّه ای قصه ی دردم به سلیمان نرسید

دردم از حد شد و جز ناله ندارم همدم
که بگویم دمکی درد به درمان نرسید

روز وصل تو نشد روزی آن خسته جگر
شب هجران تو ای دوست به پایان نرسید

در فراق رخ زیبای تو ای جان جهان
چه کنم دست دلم جز به گریبان نرسید

جان بدادم به غم عشق مپندار چنین
دولت وصل تو ای جان به من آسان نرسید

در وفای تو دل از دست بدادم جانا
عهد بستی تو بسی لیک به پیمان نرسید
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.