۱۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲۰

آنچه دل حزین من از جور او کشید
نه دیده دیده باشد و نه گوش کس شنید

از دست جور بی حد و اندوه گریه گفت
از حد بشد تحمّل و جانم به لب رسید

بر حال زار من دل سنگین بسوزدت
گر شرح آن دهم که دل خسته ام چه دید

شرح غمش چگونه دهم شمّه ای از آن
کاو رفت و دیگری به من خسته دل گزید

درد دلم ببین تو که آن دلستان شوخ
مهر از من شکسته به یکبارگی برید

مرغ دل ضعیف من اندر هوای دوست
از روی شوق از قفس سینه بر پرید

بیچاره دل برفت به بازار عشق دوست
جان را به غم فروخت و غم عشق او خرید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.