۱۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۳۰

در حسرت آن چهره و روییم دگر بار
آشفته روی تو چو موییم دگر بار

بر بوی امیدی که تو بر ما گذر آری
از لعبتکان سر کوییم دگر بار

از تاب سر زلف چو چوگان تو یارا
در کوی تو سرگشته چو گوییم دگر بار

تا خاک کف پای تو در دست من افتد
در گرد جهان در تک و پوییم دگر بار

مانند سکندر منم و چشمه حیوان
در ظلمت گیسوی تو جوییم دگر بار

تشبیه قدش کردم با سرو گل اندام
رنجید ز ما راست نگوییم دگر بار

از صبح نسیم سر زلف تو شنیدیم
در حسرت آن نکهت و بوییم دگر بار

گر دامن وصل تو به دست دلم افتد
از لعل تو جز کام نجوییم دگر بار

عشق تو چو سنگست و دل ما جو سبوییست
در شوق تو چون سنگ و سبوییم دگر بار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.