۱۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۳۹

با ما چو وفا نمی کند یار
او را به مراد خویش بگذار

گر کرد جفا و جور سهلست
ای دل تو وفای خود نگه دار

یاریست که مهر ما ندارد
ما در غم عشق او چنین زار

در خواب خوشست دلبر و من
شبها ز غم فراق بیدار

خندان شده او چو گل به حالم
گریان شده من چو ابر آذار

یارب غم عشق آن دلارام
از جان من شکسته بردار

گر میل وفای ما ندارد
هر لحظه نهد مرا به دل بار

بودیم عزیز مصر دلها
گشتیم بر تو در جهان خوار

گویند جهان وفا ندارد
بنما تو به ما یکی وفادار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.