۱۳۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۴۵

ای ز شمشاد قد تو سرو بستان شرمسار
وی ز ماه روی تو خورشید تابان شرمسار

ای ز شرم عارض تو روی گل غرق عرق
وی ز نور طلعتت مهر درخشان شرمسار

ای ز دُرج آبدارت لؤلؤ لالا خجل
وز لب جانبخش تو لعل بدخشان شرمسار

فکر من زلف تو را روزی به شب تشبیه کرد
مانده ام روز و شب از فکر پریشان شرمسار

بی وفایی کرد جانان با ما بیچاره لیک
من ز بخت خویش گشتم نزد جانان شرمسار

سایه ام بر سر فکن یک دم هما آسا ز لطف
تا شوند از غایت لطفت رقیبان شرمسار

من به جستجوی آن چاه زنخدان در جهان
چون سکندر گشته ام از آب حیوان شرمسار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.