هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه بیانگر درد و رنج عاشقی است که در بند زلف یار گرفتار شده و از بیقراری و بیتابی در فراق معشوق مینالد. شاعر از عشق بیپایان خود به معشوق سخن میگوید و با وجود رنجهای فراوان، عشق را مایه افتخار خود میداند. او از ناامیدی و پژمردگی خود در غم معشوق میگوید و آرزوی وصال را دارد، اما آن را منوط به بخت و اقبال میداند.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد فراق و ناامیدی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.
شمارهٔ ۷۵۱
خسته دلی بسته دل در سر زلفین یار
طاقت صبرش نماند داد ز دست اختیار
دل ستدی ای صنم قصد به جان کرده ای
گرچه نباشد مرا در غم عشق تو کار
دیده ی بی خواب من دل به سر عشق کرد
از سر نامردمی کرد به جان زینهار
گر ز منت عار هست ای بت دلخواه من
با غم عشق رخت هست مرا افتخار
گوی دل من هنوز خسته ز چوگان تست
زآنکه به میدان شوق نیست چو تو شهسوار
سرو سمن بوی من با دل مسکین چه کرد
چون بستد دل ز من داد به دست چنار
تازه دلی داشتم چون گل رخسار دوست
بین که چه پژمرده شد از غم آن روزگار
دولت وصلت به من بی سر و پا کی رسد
کار به بخت اوفتاد تا که بود بختیار
هست به سوی جهان همّت صاحبدلان
زآنکه ز نسل شهان هست جهان یادگار
طاقت صبرش نماند داد ز دست اختیار
دل ستدی ای صنم قصد به جان کرده ای
گرچه نباشد مرا در غم عشق تو کار
دیده ی بی خواب من دل به سر عشق کرد
از سر نامردمی کرد به جان زینهار
گر ز منت عار هست ای بت دلخواه من
با غم عشق رخت هست مرا افتخار
گوی دل من هنوز خسته ز چوگان تست
زآنکه به میدان شوق نیست چو تو شهسوار
سرو سمن بوی من با دل مسکین چه کرد
چون بستد دل ز من داد به دست چنار
تازه دلی داشتم چون گل رخسار دوست
بین که چه پژمرده شد از غم آن روزگار
دولت وصلت به من بی سر و پا کی رسد
کار به بخت اوفتاد تا که بود بختیار
هست به سوی جهان همّت صاحبدلان
زآنکه ز نسل شهان هست جهان یادگار
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.