هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و دوری از معشوق شکایت می‌کند و از نسیم صبا می‌خواهد پیامش را به معشوق برساند. او از بی‌خوابی و بی‌قراری خود در فراق یار می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که به حالش رحم کند و او را از این درد رها سازد. شاعر تأکید می‌کند که معشوق عادت به آزار دیگران ندارد و از او می‌خواهد که مانند گذشته مهربان باشد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات ادبی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

شمارهٔ ۷۵۲

صبا برو ز بر من به سوی آن دلدار
بپرسش از من مسکین خسته دل بسیار

مپیچ در سر زلفین عنبرآسایش
نسیم آن ز سر زلف خود به باد بیار

بگو که بر من آشفته حال رحمت کن
که شد به تیغ فراق تو خاطرم افگار

ز خورد و خواب برآمد دلم به هجرانت
ترحّمی بکن آخر به دیده ی خونبار

مکن که عادت تو نیست مردم آزاری
تو نور دیده ی مایی نخواهمت آزار

تو فارغی ز من خسته ی پریشان حال
که خوش به خواب صبوحی و من ز غم بیدار

چرا به حال جهان التفات می نکنی
به حرمت هر دو جهان را به لطف دوست بدار

تو حال زار دل ما مگر نمی دانی
که شد دلم به فراق تو از جهان بیزار
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.