۱۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۵۳

ای صبحدم نسیم سر زلف تو بیار
یا از من غریب پیامی ببر به یار

از من بگویش ای بت نامهربان شوخ
کشتی مرا به وعده وصل و به انتظار

تا کی کشی چنین تو سر از ما چو سروناز
تا کی به جست و جوی تو گردم به هر دیار

از باده ی فراق تو سرمست بوده ام
بوسی بده ز لعل تو تا بشکنم خمار

فریاد من ز دست نگاریست بوالعجب
کاو را به غیر جور و جفا نیست هیچ کار

بارم ز عشق بر دل و کارم نه بر مراد
ما را به روزگار تو اینست کار و بار

از روزگار آه کشم یا جفای یار
آهی کشم ز یار و هزاران ز روزگار

فریاد خستگان سرِ تیغ هجر رس
زین بیش جور بر من مسکین روا مدار

کامم بده ز دولت وصلت چرا که هست
بر یارم اشتیاق و جهان نیست پایدار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.