۱۳۵ بار خوانده شده
تو تا کی همچو سرو از ما کشی سر
نیاری جز جفا از بهر ما بر
نمی گویم که تا چندم گذاری
من بیچاره را چون حلقه بر در
منم بر بستر هجران فتاده
تو در عیش و طرب با یار دیگر
به تاریکی زلفت درفتادم
به بویش گر توانم گشت رهبر
مگر خورشید رویت را ببینم
اگرچه نیستم جانات در خور
من بیچاره هستم در فراقت
ز چشم و دل میان آب و آذر
اگرچه نیستت با ما عنایت
ز جان گوید جهان کز عمر برخور
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
نیاری جز جفا از بهر ما بر
نمی گویم که تا چندم گذاری
من بیچاره را چون حلقه بر در
منم بر بستر هجران فتاده
تو در عیش و طرب با یار دیگر
به تاریکی زلفت درفتادم
به بویش گر توانم گشت رهبر
مگر خورشید رویت را ببینم
اگرچه نیستم جانات در خور
من بیچاره هستم در فراقت
ز چشم و دل میان آب و آذر
اگرچه نیستت با ما عنایت
ز جان گوید جهان کز عمر برخور
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.