۱۴۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۵۷

در جهان غیر تو ای دوست ندارم دلبر
که تو را گفت که بیهوده ز یاران دل بر

چون ببردی دل و جان از من بیچاره کنون
مرهمی نه ز وصالت به دل ما دلبر

نسبت قدّ تو با سرو کنم یعنی چه
که ورا پای ز چوبست و درختی بی بر

در شب ظلمت هجران تو سرگشته شدم
باز هم بوی سر زلف تو گشتم رهبر

چون درون حرم جان و دلم منزل تست
حلقه وار از چه سبب من شب و روزم بر در

چه شود گر بنوازی ز سر لطف شبی
بنده ی سوخته دل را و در آری در بر

گر مراد من بیچاره ز لعلم بدهی
گویم از جان و جوانی ز جهانی برخور
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.