۱۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹۲

دلبرا بر سر کوی تو فغانست امروز
آتشم از غم تو در دل و جانست امروز

آتشی کز غم مهر تو مرا در جان بود
بر دو رخسار چو ماه تو عیانست امروز

آنکه دوشم به کنایت سخنی می گفتی
چون بدیدم به یقین حال همانست امروز

آشکارا شده عشق تو ولی در دل ما
راز سربسته ی آن دوست نهانست امروز

به امید شب وصلت که مگر دریابم
حالیا خون دل از دیده روانست امروز

سر فدا کردم و عشقت بخریدم لیکن
سر به سر سود به عشق تو زیانست امروز

گر تو خلقی بکشی زار و گر بنوازی
حکم و فرمان تو بر جمله روانست امروز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.