۱۸۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۰۰

بیا که در دو جهان غیر تو ندارم کس
دل حزین مرا بی تو از دو عالم بس

ز حد گذشت فراق رخ تو ای دیده
به جان رسید دل من به غور حالم رس

اگر گذر کنم اندر دلت چه خواهد بود
چرا که بحر جهان را نبود عار از خس

صبا به یار بگویی که مرغ خاطر من
درون سینه نمی شیند و شکست قفس

جواب گفت هوس می بر و هوا می کن
که شاهباز جهان را چه غم بود ز مگس

نرفت نام من خسته بر زبانت دمی
برفت در غم عشقم ز دیده رود ارس

من آن وفا که نمودم نکرد کس به جهان
بدین صفت تو کنی جور کس نکرد به کس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.