هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد عشق و هجران معشوق می‌نالد. او از بی‌تفاوتی معشوق، رنج هجران و ستم‌های روزگار شکایت دارد و عشق خود را با تصاویر زیبایی مانند زلف معشوق و گل‌رویی او توصیف می‌کند. در نهایت، شاعر با امید به وصال معشوق، از رنج‌های راه عشق سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج هجران و ستم‌های عشق نیاز به بلوغ عاطفی دارند.

شمارهٔ ۸۰۴

آن چنانم زغم عشق تو حیران که مپرس
واله و شیفته و خسته ی هجران که مپرس

سر و سامان ز غم عشق تو دادم بر باد
تو چنان فارغ ازین بی سر و سامان که مپرس

مشکل آنست که او فارغ از احوال منست
دل سرگشته چنان تشنه ی جانان که مپرس

جور این چرخ ستمکاره کشیدم بسیار
در غم و شدّت هجران تو چندانکه مپرس

تا سواد سر زلف تو بدیدم عمریست
که چنانم من از آن روز پریشان که مپرس

گفته بودم که تو را روی به مه می ماند
آن چنانم من ازین گفته پشیمان که مپرس

تا گل روی تو دیدم همه شب چون بلبل
می زنم نعره شوقی به گلستان که مپرس

از جهان مسکن من خاک در تست ولی
می کشم جوری از آن مردک دربان که مپرس

به امید حرم وصل تو ای جان و جهان
زحمتی دیده ام از راه بیابان که مپرس
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.