۲۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۱۳

چون صبا آورد از زلفش نسیمی روح بخش
ای دل بیچاره جان را بر نسیم او ببخش

قسمتی کردند روز وصل جانان را ولی
محنت هجران او گفتا تو را اینست بخش

از کجا آورده ای این بوی روح افزا بگو
زآنکه من بر بوی زلفش می کنم هر لحظه غش

گو به کوی عاشقان خود قدم درنه ببین
تا به خاک پای تو چون می زند از دیده رش

گر قبولش اوفتد جانم بر او شادی کنم
زین محقّرتر نشاید کرد او را پیش کش

از وصالم چون کشیدی توتیایی در بصر
زان رخ جان پرورت در دیده ام بستست نقش

چون که قدر روز وصل آن صنم نشناختی
ای دل غمدیده اکنون محنت هجران بکش

شربتی تلخست گویا شربتش ای دل از آن
در مذاقت گر خوش آید جرعه ای زان می بچش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.