هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و دل‌باختگی خود به معشوقی زیبا و بی‌رحم می‌گوید. معشوق با غمزه‌های ناوک‌گونه و ابروی کمان‌کش، قدی مانند سرو و ساعدی سیمین، دل شاعر را می‌آزارد. شاعر از جفاهای معشوق شکایت دارد اما با وجود همه‌ی این‌ها، عشقش را حفظ کرده و آرزوی وصال او را دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سال قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مفاهیمی مانند جفا و دل‌سوختگی ممکن است برای گروه‌های سنی پایین نامناسب باشد.

شمارهٔ ۸۲۱

در باغ خرامید شبی آن بت مهوش
با غمزه چون ناوک و ابروی کمانکش

با قدّ چو سرو چمن و ساعد سیمین
با تیغ جفا دلبر و از می شده سرخوش

گفتا بزنم تیغ جفا بر تو و گفتم
روزیش همین است ز تو جان بلاکش

گفتا که صبوری ز رخم کن دوسه روزی
گفتم که صبوری نتوان کرد بر آتش

خون دل ما می رود ای دوست به راهت
دامن تو ز خون من دلسوخته برکش

شب خوش چه کنی ای بت مه روی خدا را
بازآ که نبودست مرا با تو شبی خوش

در کیش مرا نیست که قربان شوم او را
با آنکه زند تیر جفاهاش ز ترکش

با آنکه جفا می کند او با دل تنگم
دانم نکند این دل بیچاره به ترکش

گویند چه خواهی به جهان ای دل محزون
خواهم شبکی وصل بتی مه رخ مهوش
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.