هوش مصنوعی: شاعر در این شعر عاشقانه، از عشق و وصال معشوق سخن می‌گوید و با تصاویر زیبایی مانند گلستان، بلبل و موسیقی، لحظات خوش را در کنار یار توصیف می‌کند. همچنین، درد هجران و اشک‌های ناشی از آن را بیان می‌کند و تأکید می‌کند که بدون معشوق، هیچ خوشی در جهان وجود ندارد.
رده سنی: 15+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های شعری ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند هجران و اشک نیاز به درک عاطفی بالاتری دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان توسعه یافته‌است.

شمارهٔ ۸۳۲

بیا تا در برت گیرم چو جان خوش
دهم در پای تو جانا روان خوش

به چوگان دو زلفم زن که چون گوی
دوم در پای اسبت سر دوان خوش

بیا در گلستان تا گوشه گیریم
که باشد موسم گل بوستان خوش

به سوی ما خرام ای جان که دانم
بود در پای سرو آب روان خوش

به بانگ بلبل و قمری سحرگاه
نگارا هست طرف گلستان خوش

نوای چنگ و عود و ناله نای
نباشد هیچ بی آن دلستان خوش

اگر باشد وصال دوست باری
که باشد آن همه با دوستان خوش

فرو ریزد ز درد روز هجران
ز دیده اشک من چون ناودان خوش

جهان در وقت گل خوش گشت لیکن
مبادا بی تو کس را در جهان خوش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.